روزها میگذرندو میگذرندهیچ چیز قابل پیش بینی نیست؛ هر روز که به مدرسه می روم اتفاق تازه ای می افتد. هر روز با روز قبلش متفاوت است. معلم هایی که روز به روز بیشتر آن ها را می شناسیم و بیشتر دوست می شویمدرس هایی که روز به روز مشکل تر می شوند و به خواندن بیشتری نیاز دارندپله هایی که هر روز برای رسیدن به کلاسِ درس از آنها بالا می رویمهم کلاسی هایی که روز به روز بیشتر به یکدیگر نزدیک می شویم.. اما چگونه نزدیک می شویم؟ در جمع دوستانه ات چقدر با آنها صمیمی هستی و چقدر برای دیگران ارزش و احترام قائل می شوی؟!تو با تک تک کلماتی که سخن می گویی، لحظه لحظه ای که گوش می کنند، کوچکترین رفتار هایی که انجام می دهی، بر ذهن چند نفر اثر می گذاری؟نمی دانی.. نمی دانی اگر با کوچکترین شوخی بی موقع ات دلی را شکسته ایتو نمی دانی اگر با کوچکترین رفتار نا مناسبت آسیبی به کسی رسانده اینمی دانی حس معلمت را، بار ها و بارهایی که او را اذیت کردی، خسته کردی و یا قدرش را ندانستی؛چه می شود جای معلم بود؟ جای ناظم، یا جای مدیر؟ من هیچوقت تحمل اذیت کسی را نداشتم، هیچوقت به اندازه ی کافی صبور نبوده ام.. چه می شود هنگام رفتار، خودم را جای او بگذارم؟ یا چه می شود از درس نخواندن و بی احترامی کردنم جلویشان خجالت بکشم؟ چه می شود دنبال جلب رضایت آنها باشم، نه دنبال جلب رضایت دلِ خودم.احترام کلمه ی کوچکیست که یک بزرگی در خود دار انتظار......
ادامه مطلبما را در سایت انتظار... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 1schoolhejab20171 بازدید : 15 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 17:29